مباني پايه مشترك در ادبيات و معماري 114 ص

مرجع فايلهاي امورزشي | مباني پايه مشترك در ادبيات و معماري 114 ص

 براي توضيحات بيشتر و دانلود كليك كنيد

 

 

 

  • مرجع فايلهاي امورزشي | مباني پايه مشترك در ادبيات و معماري 114 ص

    مقدمه

    شعرو ادبيات دو ابزار نيرومند براي طراحي به شمار مي‌روند تمامي شيوه‌هاي ادبي سودمند هستند، اما براي اهداف طراحي خلاق، شعر بر ادبيات رجحان دارد. شعر به مثابه مجموعه‌اي از كلام مكتوب است كه رويكردهاي جمعي مردم را خلاصه مي‌كند و به عنوان بيانگر «يكتايي» ويژه فضا و مكان لازمه هر طرح ملي، منطقه‌اي و محلي است.

    قطعات ادبي، مانند «صورت مساله» معماري از اواسط دهه 1970 تا اواخر دهه 1980 مورد توجه بسياري قرار گرفته بود. آنها از اولويتهاي عملي معماري، دست به ساخت گزيده‌هايي زدند كه آنها را مي‌توان با ارزش هنري‌شان به عنوان قطعات ادبي تلقي كرد.

    يكي از عوامل بنيادي مشترك ميان شعر و معماري شفافيت است، سبكي است و يا شايد تمام هستي است. شعر و معماري مي‌توانند در نور با يكديگر هم آوا شوند  با ذات نوري خود فاصله‌ها را از ميان بردارند و معماري كه شاعر فضاي شايسته زندگي است. در آزادمنشي، شعر، همنشيني و آميزش با تلاشهاي خلاقانه، الهام‌بخشي و انگيزه‌بخشي را مي‌جويد.

    فضايي شاعرانه است كه با مواد و مصالح ساخت و ساز و تلفيق فضاها حس سياليت و سبكي را به مراجعه كننده و فضا ببخشد و تصاوير ذهني و خيال‌انگيز ايجاد كند. انسان با حواس پنجگانه خود با محيط اطراف ارتباط برقرار مي‌كند. در بعضي موارد خاطره‌اي ماندگارو تأثيرگذار حاصل ارتباط انسان با محيط اطراف اوست. در طراحي فضاي شاعرانه و ادبيانه چنين كيفيتي مطلوب به نظر مي‌رسد.

    در اين تحقيق به بررسي برخي تشابهات بين اين دو مي پردازيم و پيوستگي بين آنها را مورد مطالعه قرار مي دهيم.

    مباني پايه مشترك در ادبيات و معماري

    _فضا
     

     فضا جايي است كه در آن زندگي مي كنيم يا جايي كه در خيال خود مي پرورانيم. فضا خيال و خيال فضا است . هر چيزي كه انسان به آن فكر مي كند و يا در خيال خود مي پروراند داراي فضايي است . فضا وجود مادي ندارد ولي اين قابليت را دارد كه در وجود خود عناصري مادي و يا معنوي را جاي دهد . انسان تنها زماني قادر است حالتي خاص، مثلاً ناراحتي يا خوشحالي را به فردي ديگر منتقل نمايد كه فضايي غمگين يا شاد ايجاد كرده باشد و اين فضا نيز توسط ديگران قابل درك باشد .

    بايد نكته اي را در اينجا ذكر نمود : « فضا جايي نيست كه اشياء در آن حضور پيدا مي كنند بلكه وسيله اي است كه به واسطۀ ذات خود زمينه حضور اشياء را در خود فراهم مي سازد . » براي درك اين مفهوم كافي است به اين نكته توجه داشته باشيم كه فضا عنصري غير مادي است ولي داراي ذاتي خاص ، كه مي تواند اشياء را در خود جاي دهد . يا مي توان به اين صورت گفت كه اين اشياء نيستند كه فضايي را شكل مي دهند ، بلكه اين ذات فضاست كه اشيائي خاص را در خود جاي مي دهد و به آنها شكل و شمايلي خاص مي بخشد .

    حال مي خواهيم از تعاريف و توضيحات فوق استفاده نماييم و به تعريفي از فضا در شعر و معماري برسيم تا بتوانيم از پس آن شباهتها و تفاوتهاي اين دو را بررسي كنيم .

     شعر و فضاي آن :

     در پيش در آمد اين گفتار ذكر كرديم مي توان فضا رابه عنوان وسيله اي در نظر گرفت تا انسانها از طريق آن عواطف ، احساسات ، تفكرات و ا نديشه هاي خود را به ديگران منتقل نمايند . تا انساني نتواند فضاي ذهن خود را كه در قالب تفكر يا احساسي خاص به وجود آمده است به تصوير بكشد هيچ فرد ديگري نمي تواند آن را درك نمايد . تمامي هنرها وجود خود را از طريق ايجاد فضا به دست آورده اند . فضايي كه هنرمندي با نگرشي خاص نسبت به دنياي پيرامون خود آن را خلق كرده است .

    شاعر كيست و شعر چيست ؟ شاعر هم فردي مثل ساير انسانهاست . او در زندگي خود به نگرشي خاص مي رسد . او مي خواهد سايرين را از اين نگرش آگاه كند بنابران نياز دارد تا فضايي را ايجاد نمايد .

    شعر ، فضاي اوست . و شعر در خود كلماتي منظوم ، داراي وزن و ريتم را جاي داده است .

    فرو داشت دست از كمربند اوي

    تهمتن چنان خيره مانده بدوي

    دو شير اوژن از جنگ سير آمدند

    تبه گشتهو خسته و دير آمدند

    دگر باره سهراب گرز گران

    ز زين بركشيد بيفشرد ران

    بزد گرز و آورد كتفش به درد

    بپيچيد و درد از دليري بخورد

    بخنديد سهراب گفت اي سوار

    بزخم دليران نهي پايدار

    شعري كه در بالا آورده شد گوشه اي از نبرد رستم و سهراب در شاهنامه فردوسي بود . هدف فردوسي ايجاد فضايي بوده كه نحوۀ نبرد اين دو را به تصوير بكشد . فضايي كه او در خيالش به آن شكل داده به گونه اي بسيار زيبا در شعرش به تصوير در آمده است . كلمات در شعر او به واسطه فضايي كه در ذهن او بوده است به اين شكل آمده اند . و اين دقيقاً همان نكته اي است كه در پيش درآمد اين گفتار ذكر كرديم . اين كلمات نيستند كه فضاي شعر فردوسي را بوجود آورده اند بلكه اين فضاي شعر اوست كه كلماتي اينچنين را طلب مي كند .

    تمامي شعرا شعر مي گويند و نگرش خاص خود را از طريق فضاي شعر خود به ديگران منتقل مي نمايند . و چون انسانها داراي قالبهاي فكري مختلف مي باشند هر كدام نگرشي خاص به خود را دارند . نتيجۀ اين امر ايجاد زبانهاي گوناگون در شعر است كه هر كدام تنها مختص به يك فرد مي باشد و به راحتي مي توان آنها را از هم تميز داد.

    به نام خداوند جان و خرد

    كزين برتر انديشه بر نگذرد

    بشنو از ني چون حكايت مي كند

    و ز جدايي ها شكايت مي كند

    الا يا ايها الساقي ادر كأساً و ناولها

    كه عشق آسان نمود اول ولي افتاده مشكلها

    اهل كاشانم .

    روزگارم بد نيست .

    تكه ناني دارم ، خرده هوشي ، سر سوزن ذوقي .

    در مورد شعر هر شاعر مي توان گفت ، فضايي خاص به خود را براي مخاطب پديد مي آورد . فضايي كه زمينه بروزش را در ذهن مخاطب و به شكل خيالي در خاطر وي به دست مي آورد . در اصل فضاي شاعر به شكل خيال براي مخاطب قابل درك است و مخاطب نمي تواند آن را به صورت بصري درك كند .